Wednesday, June 22, 2005

تفاله های نظام اسلامی ، وصله های ناجور



هنوز هستند در جامعه ما کسانی که نمی خواهند یا به علت تعهداتی که در گذشته داشته و دارند نمی توانند به حقیقت و پاکدلی سر به اطاعت موج آزادی خواهی و موج تازه ای که در جریان زندگی جدید ایران حادث شده است بگذارند .
اینها معدودند و ناچیز به اندازه ای که در برابر این موج عظیم به حساب نیایند اما به هر صورت وصله ناجوری هستند بر پیکر جامعه نو طلب و یا اگر صریح تر بگوییم ننگی هستند که نشانه های از روزگار محنت زای گذشته نزدیک را به همراه خود کشیدند و اینک اگر خیلی حسن نیت داشته باشیم اینطور به نظر می رسد که به علت انجماد فکری خود از درک شرایط زمان پیشتاز و عصر آزادی ملی ایران و رونغ روزافزون انقلاب اجتماعی مملکت در مانده اند .
این بر جای ماندگان که در حقیقت بازمانده مرتجع ترین قشر سیه کار ایام نه چندان دور به شمار میروند اگر چه شاهد پایان قطعی زندگی تباه و بد فرجام خود و اربابانشان هستند ولی از آنجا که هرگز دل سیاه و طینت ناپاک اهریمن با نور حقیقت و انصاف آشنا نشود و راه به سوی روشنی ها نگشاید باز گاه و بی گاه سر از لاک خود بیرون می کشند تا مگر خاری بر سر راه سعادت ملتی به پا خواسته باشند ....

در میان این افراد شناخته شده که روزی عالی ترین مقام دولتی را در اختیار داشت اینک در نطق های که بیشتر جنبه لفاظی دارد تا حقیقت گویی اینطور عنوان می کند که گویی از مردم جدا نیست این فرد ( هاشمی ) گویا جنایات و قتل های را که به دستور وی و در وزارت اطلاعات وی در زمان ریاستش انجام می شد فراموش کرده است . بی شرم تر از آن این که آمر و عامل این جنایت ها ( هاشمی و احمدی نژاد ) امروز بر سر قدرت و ریاست مقابل یکدیگر رو در رو ایستاده و در دروغ گویی و عوام فریبی از یکدیگر پیشی گرفتند و هر یک جنایات خویش را همچون مدال افتخاری به رخ دیگری می کشند تا هر چه بیشتر پرده از چهره کریه و کثیف خویش بردارند و در پیشگاه انظار اعمال ننگین گذشته سیاه خویش را نمایان سازند .

اینها تفاله هایی بیش نیستند و فراموش نکنیم که هر کدام از اینها که بر مسند قدرت و ریاست تکیه زنند سد لرزانی هستند که در برابر این موج آزادی خواهی و مبارزات آزادی خواهان بی دوام و شکننده و لغزانند آنچنان که در زیر دست و پای این موج خرد شوند و به اعماق سیاه تاریخ فرو خواهند رفت

نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
حاکمی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند

Mosio_mas@yahoo.com

Sunday, June 05, 2005

نامه ي آبراهام لينکلن به آموزگار پسرش





به پسرم درس بدهيد. او بايد بداند که همه ي مردم دادگر و همه ي آنها رو راست نيستند
, اما به پسرم بياموزيد که به ازاي هر بدکار انساني خوب هم وجود دارد. به او بگوييد
به ازاي هر سياستمدار خودخواه رهبر جوانمردي هم يافت مي شود. به او بياموزيد
اگر با کار و زحمت خويش , يک دلار کسب کند , بهتر از آن است که جايي روي
زمين , پنج دلار بيابد.به او بياموزيد که از باختن پند بگيرد و از پيروز شدن
لذت ببرد.او را از غبطه خوردن بر حذر داريد. به او نقش و تاثير مهم خنديدن را
يادآور شويد. اگر مي توانيد , به او نقش موثر کتاب در زندگي را آموزش دهيد
به او بگوييد بينديشد, به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود
به گلهاي درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز مي کنند دقيق شود و بنگرد.
به پسرم بياموزيد که در مدرسه بهتر اين است که مردود شود اما با تقلببه قبولي
نرسد. به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها ملايم و با گردن کش ها گردن کش باشد.
به او بگوييد به باورهايش باور داشته باشد.حتا اگر همه بر خلاف او حرف بزنند
به پسرم ياد بدهيد که همه ي حرف ها را بشنود و سخني را که به نظرش درست
مي رسد برگزيند. ارزشهاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد. اگر مي توانيد به
پسرم ياد بدهيد که در اوج غم و اندوه لبخند به لب داشته باشد. به او بياموزيد
که از اشک ريختن خجالت نکشد. به او بياموزيد که مي تواند براي انديشه
و شعورش مبلغي تعيين کتد.اما قيمت گذاري براي دل , بي معناست. به او
بگوييد که تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند , پاي سخنش
بايستد و با همه نيرو مبارزه کند.
در کار آموزش به پسرم , نرمي به خرج دهيد. اما از او يک نازپرورده نسازيد
بگذاريد که او شجاع باشد. به او بياموزيد که به مردم باور داشته باشد.
توقع زيادي است , اما ببينيد که چه مي توانيد بکنيد. پسرم کودک
کم سن و سال بسيار خوبي است.