Thursday, September 18, 2008

چو ایران مباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

perchem

Wednesday, September 17, 2008

سخنی با دوستان و ياران دبستانی و همرزمان

دوست گرامی و يار دبستانی من، اگر به دنبال والاترين هدف در زندگی ودر راه مبارزاتی خويش هستی ، بدان که والاترين هدف همانا خدمت به خلق و ملت است و برای خدمت به خلق وملت تو را اگاه می سازم که از هماوايی با جنگ ميان قدرت خواهان و قدرت طلبان بپرهيز و پيوسته تو را تحسين می کنم که در راه مبارزه برای برچيدن بساط ظلم و ستم در ميهنت بکوشی تا انجا که مردمت تحت نام هر نظامی که باشند ، از خردترين مردم تا کلان مردمان بتوانند به يک اندازه حق و حقوق داشته باشند و در برابر قانون مساوی و يکسان . تو را اگاهت می سازم که اگر مردمت به چنين جايی رسيدند و از نعمت ازادی بر خوردار شدند دست از مبارزه بردار حتا اگر نظام حاکم باب ميل تو نباشد.

Friday, December 14, 2007

موضع گيری و هراس دوباره رژيم از شمارش معکوس برای انقلاب مخملی

انقلاب مخملی را با نامهای ديگر از جمله انقلاب رنگين يا نرم نيز می شناسيم. در ابتدا اين نکته لازم است که انقلاب نرم يا مخملی از
اين حيث که بسيار ارام صورت ميگيرد و البته با نا فرمانيهای مدنی اغاز ميشود و از انجا که بدون خونريزی و حرکتهای مخرب صورت می گيرد از اين رو مخملی يا نرم عنوان می کنند.با يک نگاه گذرا به انقلابهای رنگی و نرم به وقوع پيوسته در اکراين و گرجستان می بينيم که مردم با اهدای گل بر سر لوله های تفنگ و اسلحه نظاميان که از سوی نظام حاکم برای سرکوب مردم در خيابانهای شهرها به ميدان امده بودند تحت تاثير قرر دادند و انان را به سمت و سوی اين انقلاب رنگی دعوت کردند و در حقيقت پليس را به صف مبارز ه عليه نظام کشاندند.انقلابهای مخملی در ابتدا شخص اول حاکم بر ان نظام ديکتاتوری را هدف قرار می دهد که بر اريکه قدرت تکيه زده است و سپس به ارامی و نرمش به ايجاد اصلاحات و تغيير در ديگر ارکان نظام حاکم دست ميزند و ارام ارام هدف غائی و نهايی خويش را به پيش ميبرد که همانا ايجاد و تشکيل نظام دموکرايک و ازاد است .
علل ولازمه بوجود امدن انقلابها در اساس نارضايتی مردم از ظلم و جور نظام حاکمی است که بر جامعه حکمفرمايی ميکند و راه به نتيجه صحيح رسيدن همه اين انقلابها وجود رهبری و تشکيلات است که از دل توده های مردم انتخاب شده باشند.تلاش من در اين مقال پيرامون انقلاب رنگی يا نرم نيست کوشش من ان است که موضع گيری دوباره رژيم اسلامی را که برای مقابله با احتمال وقوع انقلاب نرم صورت ميدهد و مدتی است که دوباره تئوريسين های رژيم را واداشته که به نوعی پيرامون اين بحث موضع گيری کنند را مورد بررسی قرار دهم.
در مطالب بالا گفته شد که علل بوجود امدن انقلاب : نخست نارضايتی مردم و لازمه ان وجود رهبری و تشکيلات و در نهايت همکاری و نقش پليس به عنوان يک نيروی نظامی حکومتی در انقلاب است. اما در بحث هايی که بين تئوريسين های نظام مطرح شده علاوه بر دو دليل نخست لازم دليل ديگری نيز عنوان شده و ان: ضعف سرکوب از سوی حکومت است و نه عدم سرکوب از سوی پليس که خود از توده مردم است ودر مقابل حقوقی که ميگيرد ممکن است اقدام به سرکوب کند. ضعف سرکوب از سوی حکومت . نکته نخست.می دانيم که در بوجود امدن انقلاب مردم نقش اسا سی ايفا ميکنند. توده های مردم نا راضی.اما انچه در مباحث اقايان تئوريسين رد و بدل شده نقش اساسی مربوط به دولتهای خارجی از جمله ايالات متحده در اين انقلابهای رنگی است و البته اهميت جنگ روانی از سوی دولتهای خارجی را نيز ناديده نگرفته اند. همچنين عنوان شده که از سوی دشمنان بوسيله رسانه ها يک اتوپيا و يا يک مدينه فاضله ـ به اصطلاح تئوريسين های نظام اسلامی ـ به مردم نشان داده ميشود و عنوان ميشود که دولت حاکم نمی تواند اين مدينه فاضله را برای مردم مهيا کند و يا به خواسته های ائده ال مردم جامه عمل بپو شاند.
نکته دوم نقش ايالات متحده و رسانه های خارجی اعم از غربی و ايرانی.
در ادامه اين مباحث صحبتهايی پيرامون اينده اين کشورهای انقلاب زده ودر حقيقت نتايج به دست امده پس از وقوع انقلابهای مخملی پرداخته اند. در اين مباحث از جمله اظهار شده که به اين دليل که اين انقلابها از سوی دول غربی حمايت ميشوند و قول کمک نيزبه رهبران اين انقلابها داده ميشود لذا در روز پس از انقلاب نرم باز هم اين کشورها به اهداف نهائی خود نرسيده و نتيجه گيری ميکنند که اين انقلابها يک فريب بزرگ از سوی دول خارجی ست که تلاش می کنند يک چشم انداز و سراب زيبا برای مردم جامعه رسم کنند وبا تفاوت ان ميان وضع موجود جامعه را به سوی اشوب بکشانند. و دليل اين حمايتها را نه دلسوزی و گسترش ازادی برا ی منطقه بلکه مقابله با روسيه و ضعيف کردن ان می شمارد. به خصوص اشاره در مورد کشورهای تازه استقلال يافته حوزه دريای مازندران دارند و....نکته سوم : کمکهای دول خارجی به رهبران اين قبيل انقلابها و همچنين سراب انقلاب نرم به زعم تئوريسين های دولت احمدی نژاد و نظام ولايی رژيم اسلامی و ايجاد رعب ووحشت ميان مردم و بر حذر داشتن از پيوستن به اين مقوله
همه اين مباحث در پشت پرده های نظام پرده نشبن که در ذهن تاريک خود می کوشد نقش نا رضايتی مردم از وضع موجود را به نقش دولتهای خارجی مبدل سازد و با بی شرمی کارشناسان خودی که می گويند\" جايی که انقلاب مخملی رخ نمی دهد و نمی تواند که عمل کند پليس مقتدری وجود دارد که دولتش پول و نفت دارد \" و در ادامه رهبران انقلابها را حقوق بگير و وابسته به دول خارجی ميداند و در نهايت می کوشند که عنوان کنند انقلاب نرم و دست يافتن به ازادی و دموکراسی يک سراب است و نظامی بهتر از نظام جمهوری از نوع اسلامی انهم ولايی فقيهی وجود ندارد.

به خاطر داشته باشيم که اين گونه وارونه جلوه دادن علل انقلابها از روی بغض و غرض است چرا که همان تئوريسين های اسلامی به خوبی از نا رضايتی مردم اگاه و از اينکه در پی اين نارضايتی های گسترده مردم پليس اعلام بی طرفی کند و به صف مبارزه عليه نظام بپيوندند به نوعی هراس و از سوی ديگر به حکومتگران اربابشان گوشزد می کنند که پليس مقتدر مانع از بوجود امدن انقلاب رنگی ميشود و پليسی مقتدر است که دولتش به خوبی بودجه ها ی سنگين از پول نفت صرف ان پليس ميکند.
بی ترديد انچه که ميتوان از پيرامون اين مباحث عنوان شده برداشت کرد ان است که رژيم نيز ميداند که نارضايتی مردم زمانی به انقلاب رنگی تبديل خواهد شد چرا که مردم از انقلابهای نظير انقلاب هيجانی و احساسی ۵۷ دوری می کنند و حاضر به پرداخت خون بها نيستند. انقلاب نرمی که با حرکتهای ارام پايه ها و ارکن نظام را فرو می ريزد.

هم از اين روست که احتمال می رود در روزهای اينده باز هم شاهد بگير و ببندهای افراد توسط رژيم به عنوان های گوناگون از جمله ارتباط با معاندين و همچنين دريافت کمک از دول غربی به قصد ايجاد اشوب و به راه انداختن انقلاب نرم خواهيم بود. هراس بيش از اندازه حکومت بيش از هر چيز از اعتراضات گسترده ايست که اکنون در گوشه گوشه شهرهای کشور به طور پراکنده برگزار می شود و همين اندازه هراس کافيست تا رژيم را دوباره به
موضع گيری عليه انقلابهای مخملين وادار کند.




مسعود مجيری ـ نويسنده و روزنامه نگارـ
Masoud_mojiri@yahoo.co.uk

Tuesday, October 23, 2007

سهم ملت از ذخایر و منابع ملی ایران هیچ بوده است و همه است

"ایران سرشار از منابع زمینی و زیرزمینی است". " ملت ایران پر افتخار است که سرزمینی دارد با منابع سرشار"
اینکه همین منابع سرشار موجب شد تا همیشه تاریخ مستعمره استعمارگران قدرتمند شود و یا در تیررس چشم های طمع کار مال اندوزان و غارتگران داخلی و خارجی قرار گیرد یک مساله است و اینکه هیچ گاه این منابع ملی در خدمت ملت ایران نبوده است مساله دیگری است.
گروهی نفت و دیگر منابع را لعن ونفرین می کنند و معتقدند که باعث همه بدبختی های ملت ایران است که البته این یک نوع تبرئه خویشتن از کوتاهی و کم کاری ایشان است و تقصیر آن را به گردن نفت و دیگر منابع که هرگز زبانی برای دفاع از خویش ندارند.
اما براستی آیا دولت های حاکم بر ملت ایران این منابع را که همیشه روزگار برای سپری کردن اوضاع وخیم اقتصادی از استخراج آن بهره ها جسته اند در خدمت ملت ایران به کار بسته اند؟
جدای از ملی شدن صنعت نفت که براستی نمی توان از ان حادثه تاریخی صرفنظر کرد و موجب شد تا دست بیگانگان از این ذخیره ملی کوتاه گردد و به درستی ملت ایران از ان حادثه بهره جست زیرا که حق ملت بود، ایا این ملت هرگز از این منبع ملی برای رفاه و اسایش زندگی خویش از ان بهره ای برد؟
ایا هیچ گاه نفت خوزستان موجب شد تا در طول صد سال اخیر، اب اشامیدنی شهرهای جنوب پاک و بدون الودگی های کشنده شود؟
ایا هرگز پول به دست امده از فروش بی رویه نفت صرف تولید انرژی های دیگر با استفاده از انرژی باد و خورشید موجود در کویرهای سیستان و بلوچستان گردید؟
ایا هرگز درامد حاصل از فروش گاز ، صرف استخراج از معدنهای سنگ و طلا و غیره موجود در کوههای کردستان شد؟ تا اکنون شاهد ان نباشیم که کسانی دست دران فرو ببرند و از سود صد در صدی تنها سی در صد عاید ایران شود؟
ایا هیچ گاه از فروش این منابع در تولیدات صنعتی و ایجاد شغل و امنیت شغلی و امنیت اقتصادی این ملت به کار گرفته شد؟
این بی کفایتی و این نادیده گرفتن سهم ملت از منابع ملی نه تنها در دولت بی لیاقتی چون احمدی نژاد که در طول سالیان دراز بارها و بارها شاهد ان بوده ایم و تنها اندکی در دوران پایانی نظام گذشته شاهد اقتصاد رو به رشد این کشور بودیم که ا نهم در طول دوران نظام مذهبی بیسواد و بی کتاب ولی فقیهی رو به زوال رفت.
به راستی چرا صدای ملت ایران از درون ابهای دریای مازندران شنیده نمی شود؟ چرا دریای شمال ایران در سکوت تکه تکه می شود؟ چرا سهم پنجاه درصدی ایران به ۱۳ و ۱۱ در صد تقلیل می یابد ولی حتا یک اعتراض جمعی گسترده از مخالفین ریز و درشت شنیده نشد؟
ایا به این خاطر که هنوز این قرارداد ننگین امضا نشده است؟ یا شاید دست نگه داشته اند تا بعد از ان که این ننگ قطعیت یافت و تثبیت شد اعتراض کنند؟ ایا از سوی هیچ گروه و نهاد و سازمان و حزبی بیانیه ای اعتراضی برای گرد اوری امضا و ارسال ان به مجامع بین المللی تهیه و تدوین شد؟

اما مساله پیچیده تر از این است که ذکر شد. ملتی که تاکنون هیچ سهمی از آن منابعی که باید به آن ببالند و از نعمت داشتن آن خشنود باشند اما هیچ بهره ای نبرده اند، نه که حق دارند سکوت کنند اما بی اختیار به سکوت کشیده می شوند.
آیا کشیدن و ساختن جاده ها و راه آهن کافی بود تا دولتمردان احساس کنند که خدمت به ملت کرده اند آیا برای ملتی که پول آن را نداشت که کالای خود را با قطار جابجا کند کشیدن ریل راه آهن کافی بود؟ آیا برای ملتی که در حال حاضر قدرت خرید اتومبیل ندارد یا اگر دارد بنزین ندارد تولید بی رویه اتومبیل و کشیدن جاده و بزرگراه و اتوبان های زیررو و هوایی کافی است تا خدمت به ملت توجیه شود؟
سوای از این قضیه که همه این کارها در راستای رفع نیازهای ملت بوده است اما نمی توان ملتی را محتاج نان شب گذاشت در حالی که راه آهن و جاده و انرژی هسته ای را به عنوان منافع ملی به خورد ملت داد و اکنون که داشتن بمب اتمی نیز جز منافع و منابع ملت نیز اضافه شده در حالی که پس از این همه سال که منابع ملی را می فروشند هنوز بیقوله نشین دارد و حلبی آباد.
ملتی که هرگز دولتهایش انتخاب راستین این ملت نبوده اند در نتیجه دولتش خدمت گذار واقعی مردم نیز نمی توانسته اند باشند. ملتی که دولتش مردمی نبود اهداف آن دولت و رفتارهایش و برنامه هایش نیز مردمی نخواهد بود که هیچ حتی خواسته های ملت را نیز نادیده، ناشنیده و پایمال می کند.
ملتی که در سالهای بسیار دور برای تهیه نفت در سرمای زمستان درون صف های طولانی تفکرش منجمد شد و حاصلش انقلاب آتشین خانمانسوز شد و اکنون نیز گاز مصرفی آن در مناطق سردسیر روزها و شب ها بر روی آن قطع می شود ملتی که از فروش نفت و گاز سهمی عایدش نمی شود یا برنفت و گاز لعن و نفرین می کند یا اگر این منابع از دست رفت و نصیب بیگانگان شد دم برنمی آورد.

ملتی که منابع ملی میهنش که حق طبیعی ان است که در جهت رفاه و اسایش اجتماعی ان به کار رود و بهره بجوید اما از ان بی بهره ماند و هر روز که منابع ملی اش اندک و اندک شد و از سوی دیگر ملت رو به زوال بیشتر و گرسنگی و بی بضاعتی بیشتر میرود، بدیهی است که در مقابل از دست رفتن این گونه منابع ان هم بدین شکل ، بی اعتنا و بی تفاوت می گذرد و البته این هشداری ست برای انا نکه بر سر قدرت فردایی ایران جدال می کنند و نه برای ازادی ایران.
منتظر باشید تا وطن فروشان تکه های دیگر ایران را نیز یک به یک بفروشند و دمی بر نیاید و ار ایران نیز چیزی نمانده باشد.
اگر احزاب و گروههایی که فریاد ایران ایران سر می دهند ، می خواهند که نوش داروی بعد از مرگ سهراب نباشند ، امروز ایران نیاز به نجات دارد. اگر هر که باور دارد که ایران برای همه ایرانیان است اگر باورتان به راستی این است که تک تک ایرانیان در غم و شادی ایران سهیم است امروز برای شاد نمودن ایران به هم اییم تا مبادا فردا در غم ایران سیاه بر تن کنیم.

منتظر باشید تا وطن فروشان تکه های دیگر ایران را نیز یک به یک بفروشند و دمی بر نیاید و ار ایران نیز چیزی نمانده باشد.
اگر احزاب و گروههایی که فریاد ایران ایران سر می دهند ، می خواهند که نوش داروی بعد از مرگ سهراب نباشند ، امروز ایران نیاز به نجات دارد. اگر هر که باور دارد که ایران برای همه ایرانیان است اگر باورتان به راستی این است که تک تک ایرانیان در غم و
شادی ایران سهیم است امروز برای شاد نمودن ایران به هم اییم تا مبادا فردا در غم ایران سیاه بر تن کنیم.
مسعود مجيری . نويسنده و روزنامه نگار ازاد
masoud_mojiri@yahoo.co.uk

Thursday, September 27, 2007

گر نبودی در جهان امکان گفت کی توانستی گل معنا شکفت

چرچيل گفته است: " دموکراسی بدترين نوع نظام است در حالی که بهتر از ان نيز سراغ نداريم
در نظام دموکراتيک و ازاد هر حرکت مدنی و اجنماعی که در چهارچوب قانون اساسی مبتنی بر ان نظام دموکرات باشد ازاد و پذيرفتنی است. در بطن وجود چنين جامعه ای است که هر پديده ای تعريف شده است و هيچ تعريفی پوشيده و مبهم نيست.وجود مخالف و موافق در ان نظام وان دولت حاکم در نظام دوکراتيک است که با انتقادات و پيشنهادات باعث می شودـ چه دولت حاکم بخواهد و چه نخواهدـ خود را اصلاح نمايد و يا به تعبير ديگر منجر به اصلاح خود در امور اجتماعی و کشور شود.از سوی ديگر وجود موافق و مخالف موجب تشويق و يا اعتراض نسبت به دولت حاکم می شود که اين نيز حق ديگری از حقوق مدنی و اجتماعی و فردی در نظام دموکرات و ازاد است.
در روزهای گذشته در نظامی و کشوری دموکراتيک ، دانشگاهی در اين کشور ازاد از شخصی که نه تنها لياقت رئيس جمهور شدن کشوری مانند ايران را ندارد بلکه حتا ظرفيت ان را ندارد دعوت به عمل اورد که در ان دانشگاه سخنرانی کند. اين دعوت از سوی سازمانی فرهنگی و غير دولتی انجام گرفت گو اينکه اگر وابسته به دولت هم بود باز احمدی نژاد در ان کشور ودر ان نظام ازاد حق سخن گفتن به وی داده می شد.اما ان چه باد بر ان پرداخت حق اعتراض و حق دفاع از سخن گفتن احمدی نژاد و سفر او به امريکاست. همن طمر که اشاره شد در نظام دموکراتيک هم حق موافقت هست و هم حق مخالفت. اکنون چرا موافق و چرا مخالف؟با امدن عوامل رژيم اسلامی و حضور انان در جوامع متمدن غربی مخالفت بايستی انجام شود تا نخست به انان که مخالف را ملحد و کافر می پندارند و به زندان می افکنند و به دار می اويزند و می کشند نشان داده شود که تا چه اندازه ميان انان و کلمه ازادی فاصله هاست. دوم ان که خود مخالفان با حضور اعتراضی خود نشان دهند که همچنان زنده و پويا هستند و و همچنان مخالف کل ان نظام باطل حاکم بر ايران عزيز و تمامی سر دمداران مهر باطل خوره اش که دروغ و تزوير تنها اندوخته شان بود و مرگ و زندان تنها ارمغانشان از ان انقلاب دروغين ۵۷ تا به اکنون
اما از سوی ديگر نيز حق موافقت با حضور چنين افرادی از سوی رژيم اسلامی در چنين جوامع ازاد و دموکراتک وجود دارد. برای ما ايرانيان که سه دهه است شلاق و تازيانه اين تفکر واپس مانده نظام دينی بر گرده و پيکرمان نشسته ، صد البته ماهيت درونی اين نظام واضح و روشن است.بر هيچ ايرانی پوشيده نيست ان چه را که احمدی نژد در دانشگاه کلمبيا ودر مجمع عمومی سازمان ملل بلغور کرد و هر چه را که راجع به حکومتهای خود کامه گفت ، اگر کسی اين صحبتها را دنبال می کرد تنها به ادرس نظام اسلامی و ولی فقيه می رسيد.اما امدن انان و سخنوری کردن ـ تپق زدن ـ انان در اين گونه تجمعات برای افکار عمومی دنيا و ذهن مردم جهان لازم و ضروری است. امکان گفت بايد باشد تا مردم دنيا بدانند در کشوری در قرن کنونی حکومت گرانی هستند که تنها يک دين و يک مذهب را قبول دارند و اگر کسی خارج از ان باشد محکوم به فناست
بايد به چنين افکاری امکان حرف زدن داد تا دنيا و به خصوص هندی ها بدانند و شکر گزار باشند که با وجود هزاران گونه مسلک و فرقه و مذهب و پرستشگاه در جامعه شان، کسی چون احمدی نژاد رئيس جمهورشان نشده است و الا از ان همه جمعيت تنها يکی چند ميليون از انها باقی نمی ماندند.حرفهايی که احمدی نژاد زد همچون پرتاب اب دهان به بالای سرش بود که هر چه گفت نشان از نظام جور و جنايت ولی فقيه می داد. بوی مشمئز کننده مرداب نظام ديکتاتور و خود کامه ای را می داد که سی سال است بر ايران حاکم است ومردم دنيا نمی دانند. حتا حاکمان ديگر ملتها تا اين روزهای اخير
نمی دانستند يا می دانستند و به روی خود نمی اوردند. حالا اما با امکان گفت که به انان داده ميشود ذهن دنيا بيدار و هوشيار ميشود. به زخمها و دردهای عميق ملتی پی می برند که سی سال است فرياد
زدند و فغان براوردند اما دريغ ار يک گوش شنوا.
اگر احمدی نژاد راجع به ازادی زنان ازادی مذهب و ازادی روزنا مه نگاران و اين که هيچ ملتی مانند ملت ايران از حق ازادی برخوردار نيستند ، راست می گويد پس لابد در رابطه با انرژی هسته ای که به دنبال سلاح هسته ای نيستند راست می گويد در نتيجه اين بدان معناست که رژيم اسلامی بدون ترديد در پی دست يافتن به سلاحهای کشتار جمعی است.بايستی موافقت کرد با حضور و سخن وری چنين افرادی در اين گوشه و ان گوشه دنيا تا جهان بداند با انديشه تاريک و عقب مانده يک نظام و عمق فاجعه ملتی در بند ان نظام پی ببرد.بايد مخالفت کرد با حضور چنين فرستادگانی از سوی نظام اسلامی تا دنيا بداند که حکومت گران حاکم بر ايران از مردم ايران نيستند و نه تنها نيستند که بر مردمند. تا بدانند که ميان ملت محکوم و دولت حاکم فرسنگها فاصله است تا بدانند که جنس اين حکومت از جنس مردم ايران نيست و ان گونه که احمدی نژاد و هم پالگی هايش را تروريست می خوا نند ، مردم ايران را اين گونه نپندارند.اين امکان گفت و شنود و سخن گفتن است که در ان معنای شيرين ازادی می شکفد تا انجا که به دهان ديکتاتورهايی چون احمدی نژاد نيز شيرين می ايد که حتا با وجود ان همه سخنان سنگين و کوبنده ای که رئيس دانشگاه کلمبيا نثار او کرد ، باز از حق سخن گفتن ـ که در دولتش ممنوعه است ـ استفاده نمود و حرفهايش را نوشخوار کرد.اين از بدی های دموکراسی است که کسانی چون احمدی نژاد هم می توانند حرف بزنند و اين در حقيقت بهترين نوع نظام است که کسانی چون احمدی نژاد را به چالش می کشد و رسواتر و عريان تر می
کند.
مسعود مجيری . نويسنده و روزنامه نگار ازاد

Friday, August 17, 2007

کلامی چند به انان که می گويند\" ايران فدرال: اری؟خير؟هردو؟هيچکدام؟\"

نخستين سخن انکه هرگز قصد نظر سنجی نداشته ام چرا که انچه بر ان معتقدم \"مردم\" است و نظر سنجی بايستی از تک تک مردم صورت گيرد حال انکه اين مردم اکنون دراتش ظلم ، در جوی خون و در فقر و بدبختی مشغول جان کندن است و اين گونه نظر سنجی ها مربوط به اينده، همانند ان است که از محکومين به خصوص انانکه در رژيم جنايت پيشه اسلامی بر سر دار شدند و يا احتمالن ساعات اينده و روزهای اينده بر سر دار ميشوند سوال شود \" از فردا چه تصويری داری؟\" يا بی پرده بپرسی \" نظرت راجع به ايران فدرال چيست؟\"روی سخن با کسانی است که دغدغه شان ايران امروز در خون خفته نيست يا ايرانی که شايد تا فردا چيزی از ان نمانده باشد. روی سخن با کسانی است که دغدغه شان تنها و تنها قدرت فردايی است که به اصل قانون طبيعت شايد حتا اين فردا نيايد يا فردا بيايد و ما نباشيم ، که اگر بيايد و ما نباشيم ايندگان هستند و ايندگان خود برای خويشتن تصميم خواهند گرفت.با اين وجود خطاب به همه ان کسانی که نسبت به ايران فدرال مقابل يکی از اين چهار جواب را در ذهن خويش علامت می زنند ذکر نکاتی لازم است.شک نکنيد که انسانها حق دارند که خود بر سرنوشت خود تصميم بگيرند و مردم حق دارند که بر سرنوشت خود حاکم شوند واگر به اصل و قوانين حقوق بشری نيز معتقد هستيد به حقوق فردی و اجتماعی افراد نيز بايستی معتقد باشيد.احترام به زبان و فرهنگ تک تک انسانها لازم و ضروری است وحتا نسبت به ترويج زبان و فرهنگ انان نبايستی خدشه ای وارد شود.ايران ميهنی است که از چندن و چند زبان و فرهنگ برخوردار است و هر کس که نام و نشان ايرانی دارد و دغدغه ايران دارد و نه دغدغه قدرت ، بايستی نگهبان تک تک اين فرهنگها باشد اگر چه به زبان ان فرهنگ به خصوص گويش نمی کند.ترديد ندارم که هر کس نسبت به ديگران به درستی می تواند خانه خويش را، محله و منطقه و شهرو ديار خويش را اداره کند. هر کس بهتر از ديگران با کاستی ها و چگونگی های شهر و ديار خويش اشناست. پس بپذيريم که نميتوان برای اداره شهر و استانی ، شهردار و استاندار از شهر و دياری ديگر بر ان گماشت،همانگونه که بر خانه خود. و لذا اولين نگهبانان يک فرهنگ خاص وزبان خاص همانا کسانی هستند که دارای ان فرهنگ وان زبان هستند. ميهن ما ، ايران ، خانه همه اين ملت ، با فرهنگها وگويشهای گونه گون است و صاحبان ايران همين مردمی هستند که با اينکه هر کدام زبان و فرهنگ خاص خود را دارد اما از شهر و دياری ديگر با زبان و فرهنگ ديگری ، تشکيل خانواده داده است و حتا در ان سکونت اختيار کرده است.حال جای تامل اين جاست که چگونه است که اگر براين نکات واقف هستيد و اعتقاد داريد، اما بر ان نيستيد که درباره اينده ايران از تک تک صاحبان اين خانه بپرسيد \" اتاق رو به حياط خانه تان را چه رنگ دوست داريد؟ يا اتاق ديگرتان چه رنگ باشد خوب است؟ راستی پذيرايی خانه تان چگونه تزيين شود؟کسانی که معتقدند هر اتاق اين خانه متعلق به يک قشر خاص است و می توانند ان را ان گونه که می خواهند تزيين کنند، ايا هرگز بر اين نکته واقف هستند که ان اتاق تنها يکی از اتاقهای ان خانه است و ان خانه متعلق به همه ساکنان ان خانه؟ و البته نه فقط متعلق به ساکنان ان اتاق؟در مقابل ، انانکه می انديشند که همه ان خانه تنها متعلق به انان است و ان خانه تنها يک اتاق دارد و ان فقط در اختيار انان است ونه هيچ کس ديگر، ايا هرگز از ديگران رای و نظرشان را خواسته اند؟ ايا اصولن به بودن ديگران و يا به \"مردم\" اعتقادی دارند؟ ايا ايشان در خانه خود به همين روش تک قطبی و دگم عمل ميکنند؟راجع به رنگ وتزيين نمودن تک تک اتاقهای اين خانه از همه ساکنان خانه نظرخواهی کنيد. اگر دغدغه ايران داريد و اگر به ايران می انديشيد و به امروز و اينده ايران فکر می کنيد، حول ازادی و نجات ايران اتحاد کنيد و نه حول تقسيم قدرت و يا تمرکز قدرت، که نه تنها اتحادی ايجاد نمی گردد که اصولن پايه هايش سست و بی اساس است و اگر هم ائتلافی در میان است بايد بر سر اشتراکات باشد و نه اختلافاتی که ريشه در اعماق قدرت خواهی و قدرت طلبی دارد.يکی از دانشمندان فرزانه در خاطراتش نقل ميکند که برای سخنرانی به يکی از دانشگاههای فرنگ رفته بود، دانشجويی از استاد پرسيد:\" استاد اين جهان سوم که شما به ان تعلق داريد کجاست؟\" استاد فی البداهه پاسخ ميدهد\" انجا جايی است که اگر شما قصد اباد کردن کشورت را داشته باشی خانه ات ويران می شود و اگر بخواهی خانه ا ت اباد شود در ويران کردن کشورت می کوشی\".تلاش کنيم و به روزی برسيم که اگر کسی قصد اباد کردن کشور را داشت از او حمايت و پشتيبانی شود و نگذاريم که کسانی کشور را به ويرانی بکشند تا بر اندوخته های خود بيفزايند.

Monday, October 30, 2006

نقد و انتقاد پذیری بر پایه اصول دموکراتیک


در این سالها که دغدغه و آرزوی ایرانیان به هم پیوسته گی و ائتلاف میان گروه ها و احزاب داخل و خارج می باشد مقوله ی انتقاد و نقد پذیری یکی از بحث های بلند و کشدار بین جریان ها و گروه ها و احزاب بوده است ، این جریان ها و احزاب هر یک به دفاع از خویش برخاسته و دیگر جریان و یا جریانات را نه به شکلی انتقاد گونه که اصول نظام دموکراتیک باشد ، بلکه در جهت و راستای از میان حذف کردن و گاه با انگ و ننگ چسباندن به طرف مقابل خود می کوشد حزب و یا فرد مقابل را در انظار عمومی و در میان قضاوت های مردم ( که در تلویزیون ها و میدیا های سیاسی نیز شاهد آن هستیم که جز فحاشی و تخریب و یا چاپلوسی و تملق چیز دیگری بیش نیست ) به پائین ترین سطح بکشاند که نه تنها از اصول دموکراتیک نبوده که در قهقرا نیز به سر می برد .

تنها گفتن اینکه " من تنها مرد میدانم " برای گشایش بی درنگ در های قدرت کافی نیست . هر مدعی قدرت ناگزیر با دیگر قدرت خواهان به چالش بر می خیزد و سیاسیت مدار چه زمانی که به قدرت نرسیده و حتی زمانی که به قدرت سیاسی می رسد در معرض نقد قرار گرفته و می گیرد . نقد هنری در چار چوب نظام دموکراتیک امروزی حرفه ای از سوی سیاست مداران است به ویژه اگر در احزاب و جمعیت های سیاسی متشکل شده باشند .

اما متاسفانه سیاست اکنون در میان احزاب و گروه های ایرانی حرفه ای نیست بلکه به احساسات متکی ست . این نوع سیاسیت به تداوم برنامه ها و پیوستگی جریان های سازنده در ابعاد مختلف منجر نمی شود بلکه باعث می شود فعالیت ها با آزمون و خطا که روش پر هزینه ای است متوسل شود . دو جناح و یا جناح ها و احزاب باید منافع فردی ، باندی و تشخیص های فردی و گروهی را کنا بگذارند و بر روی یک سری اصول با هم توافق کنند و آنها را مبنا قرار دهند که اگر چنین شود بین آنها اتحاد ایجاد می شود و ائتلاف های پایدار شکل می گیرد و در یک کلمه سیاست حرفه ای می شود . سیاست حرفه ای سیاستی پاک و بدور از شائبه و از زد و بند ها است . چنین سیاستی پشتوانه ی استقلال ، تامین کننده ی منافع ملی است و تحت تاثیر هیچ جریان خارجی نیز قرار نمی گیرد . از هر گروه و از هر حزبی متناسب با اینکه چه ائتلافی را می تواند شکل دهد و همچنین چه برنامه ای را می تواند پیاده کند باید انتظار داشت . اما دلیل این نا پیوستگی و اتحاد نیافتن ، بد فهمی از نقد و نقد پذیری به عنوان اصول یک نظام دموکراتیک می باشد .

اکنون فهم غلطی از نقد و نقادی در جامعه ی ما رواج دارد . معمولا در اذهان نقد گوئی از خرده گیری تا مسخ کامل یک چهره ، طرح و جمعیت و ..... تلقی می شو که گوینده اش قرار است همه ی ضعف ها و نقص ها را برجسته کرده و به این ترتیب به حریف بشورد . این درک از نقد دور از واقعیت نیست اگر درکی درست از نقد و نقادی در اختیار نداشته باشیم و خود را تنها به تلقی های رایج از رقابت های جناحی آن هم تا سطح عوام فریبی ، ریا کاری و کار شکنی محدود کنیم .

نقد و انتقاد پدیده ایست که در مسیر تکامل انسان و جوامع بشری از ضروریات تلقی می شود چرا که در صورت نبود پدیده ی نقد احتمال خطا و گمراهی در مسیر انسان و جامعه اش بسیار محتمل است .
جلوگیری از چاپلوسی و تملق گوئی در کنار پذیرش دیدگاه های منصفانه ی منتقدان عواملی هستند که به درستی خواهند توانست راه را بر هر گونه فساد و سوء استفاده ببندند گر چه در مراحلی امکان تفاوت نظر میان یکدیگر وجود دارد که در اینجا توضیح گفتمان سازنده میان طرفین خواهد توانست اختلاف نظر ها را حل کند . در اینجا باید گفت که رسانه های سیاسی و آزاد ، نقادی ی سالم و ارزیابی ی کارشناسانه سه عاملی هستند که خواهند توانست احزاب و گروه ها را در انجام و تکامل برنامه ها یاری کنند ، احزاب و افراد نیز خواهند توانست با افزایش آستانه ی تحمل خویش و نقد پذیری از تمام ظرفیت ها بهره مند شوند .

نقدی که خالی از انصاف نباشد و پرهیز از جانب داری ها یا مخالف ورزی ها ی باندی و جناحی نباشد مستلزم وجود ابزار و بستری است که بتوان به این منظور دست یافت . یکی از این ابزار ها وجود تمهیدی است دموکراتیک که از یک سو سوژه ی مورد نقد به همه ی الزام های دموکراتیک متعهد باشد و از سوی دیگر نقد کنند نیز خود را مومن به همان اصول بداند که این رفتار هم می تواند در قاعده ی رقابت حزبی / جناحی انجام گیرد و هم در سطح ارتباط میان دو فرد ، هم در قاعده ی اکثریت / اقلیت در این اصول دموکراتیک و هم در قاعده ی معمول برای عرضه ی اندیشه . مهم این است که هر دو سوی این معادله خود را در معرض قضاوت آگاهانه ی مردم قرار دهند . بایستی هر دو سوی این معادله خود را نه در جایگاهی مطلق بلکه نسبیتی از عقلانیت بسنجند که همواره در معرض خطا ها و اشتباهات ممکن قرار دارند . در این حال هنگام نقد یکدیگر نیز باید قائل به برداشت های نادرست احتمالی ی خود باشند . این روش میسر است اگر هر دو سو یکدیگر را به رسمیت شناخته از یکدیگر بهره ی کافی ببرند .

باید بد فهمی از نقد و نقادی را کنار گذاشت و تفاوت میان نقد و انگ و ننگ بستن به یکدیگر مشخص گردد . متاسفانه درک غلط از نقد باعث شده حتی شخصیت فرد و چارچوب یک حزب را به نوعی ترور کردن بپندارند که این بد فهمی از نقد و نقادی و در اصل بد فهمی از نظام دموکراتیکی است که از آن دم می زنند .

جان کلام آنکه اول باید بد فهمی از نقد و نقادی را اصلاح کرد و دوم در نظر داشته باشیم که هیچ برنامه ای تنها با چاپلوسی و تملق و یا نقطه ی مقابل آن یعنی با تخریب و کار شکنی به ثمر نخواهد رسید .


مسعود مجیری ( نویسنده و روزنامه نگار )

masoud_mojiri@yahoo.co.uk

_