Friday, March 18, 2005

پیر خستگی ناپذیر دکتر محمد مصدق



حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر افرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این مملکت کوچکترین ارزشی ندارد. از آنچه برایم پیش آمده هیچ تاسفی ندارم و یقین دارم وظیفه ی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادم. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد. ولی آنچه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.
مقدمه:
خواستم به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر مصدق مطلبی بنویسم تا ادای دینی کوچک به مردی بزرگ کرده باشم که زندگی اش را برای مردم کشورش گذاشت و به قول دکتر شریعتی"۷۰ سال برای آزادی نالید". از او بگویم ... از اويی که در زمان نخست وزیری اش ۷۰ روزنامه بر ضدش مطلب می نوشتند ... از اوی متهم به بی دینی! که تز دکترایش "وراثت در مذهب شیعه "بود ... از اویی که هیچگاه کلمه ای مبنی بر توهین و تحقیر ولو نسبت به سرسخت ترین دشمنانش نگفت ... خواستم تا زندگی نامه ای از او بنویسم ,دیدم اینجا و آنجا پر است از چنین زندگی نامه هایی که در دسترس همه هستند و من که باشم که بخواهم با شمعی,خورشیدی را روشن کنم! بالاخره تصمیم گرفتم گوشه ای از صحبت هایش را بازگو کنم و بگویم که چرا "مصدق, مصدق شده است". و این شاید کوچکترین کاری بود که از دست من بر می آمد. می گویند: "گروهی از دوستان یوسف پیامبر خواستند به او هدیه ای بدهند, هر چه گشتند هدیه ای که در خور مقام و زیبایی او باشد نیافتند. سرانجام به او آینه ای هدیه دادند." من هم بسان آنها سخنان خود او را در سالگردش بازگو می کنم. تقدیم به او که زندگی اش, ایمانش, آرمانش همه در دو کلمه خلاصه شده بود ; آزادی و استقلال!
۱- لعنت بر من و هر کس دیگر که در این زمان, خرج چندین خانوار این ملت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارج بنماید. من خاک پای این ملتم.
۲- خواهش می کنم بیهوده تبریک نگویید. تبریک فعلا موردی ندارد. اگر من توانستم کاری انجام دهم و برای مملکت و مردم مفید باشم این خودش بهترین تبریک است. (در پاسخ به کسانی که به خاطر گرفتن پست والی گری شیراز به او تبریک می گفتند.)
۳- من می خواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم. من می خواهم در راه وطنم بمیرم. می خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم. من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر می باشم.
۴- مردم چرا به حسین (ع) معتقدند؟ برای اینکه او در راه آزادی صدماتی کشید و جان خود را فدا کرد. پس من هم که سگ آستان حضرتم باید به مولای خود تاسی کنم و برای خیر این مردم و برای آزادی این جامعه هر گونه فحش و ناسزا را بشنوم.
۵- جامعه باید به خدمات وطن پستانه و اشخاص بزرگ مملکت قدر بگذارد و آن ها را تقدیر کند. اشخاص وطن پرست را تشویق نماید تا آنها بتوانند به مملکت خدمت کنند.
۶- آنهایی که طالب ترقی و تعالی میهن اند با هر سیاستی که در مصالح وطن نیست مبارزه می کنند.
۷- هر کس در این روز و در این مملکت بخواهد به وطن خدمت کند و هر کس که بخواهد منافع این جامعه را حفظ کند از دو طرف مورد خطاب است. هر کدام می خواهند که من هر چه می گویم به منافع آنها باشد!
۸- فاتحین حقیقی آنهایی هستند که عدالت طلبند, بقیه چون سیل هایی هستند که در گذرند.
۹- من حاضرم هر قانونی که بر خلاف مصالح ملت باشم بسوزانم زیرا به عقیده ی من قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون. نجات وطن عالی ترین و بزرگ ترین قانون است.
۱۰- اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری کنیم از طریق اختناق و قلدری و زور برای مردم ناراضی نمی توانیم کاری کنیم. حکومت زور و قلدری ممکن است که یک شب یا چند سال به مردم نانی بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند هیچ وقت صاحب نان نمی شوند. تنها دولتی می تواند اقتدار پیدا کند که از افکار عمومی حمايت کند و بر قانون تکیه نماید.
۱۱- به لعنت خدا و نفرین رسول گرفتار شود هر کس که بخواهد در حیات و مماتم بنام من بتی بسازد و یا مجسمه ای بریزد.
۱۲- بدبختی ما از انبار های نفت ماست. ما نفت نمی خواهیم. گرسنه می مانیم ولی آزادی و استقلال می خواهیم. عقیده ی من همیشه این بوده که ایرانی خانه ی خود را باید خودش اراده کند.
۱۳- تنها گناه من و گناه بزرگ و بزرگ تر من اینست که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم.
۱۴- حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر افرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این مملکت کوچکترین ارزشی ندارد. از آنچه برایم پیش آمده هیچ تاسفی ندارم و یقین دارم وظیفه ی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادم. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد. ولی آنچه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.
۱۵- چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم این آتش خاموش نخواهد شد. اگر قرار باشد در خانه ی خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند؛ مرگ بر چنین زندگی ای ترجیح دارد. هیچ مبارزه ای هر چند کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمی رسد. تا رنج نبریم گنج میسر نمی شود. در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید.
پاره ای از اظهار نظرها درباره ی دکتر مصدق:
*انگلستان زمانی مسئله نفت را حل شده می داند که دکتر مصدق ساقط شود. (کارل تالر, یونایتد پرس 31/5/1330)
*ما دکتر مصدق را از کار می اندازیم و بعد با جانشین او مسئله نفت را حل می کنیم.(وینستون چرچیل)
*خبر سقوط دکتر مصدق زمانی به من رسید که با همسر و پسرم در کشتی ای در میان جزایر یونان و در دریای مدیترانه مشغول استراحت بودیم. پس از مدتها آن شب خواب بسیار خوشی کردم. (آنتونی ایدن نخست وزیر اسبق انگلیس)
*دکتر مصدق تمام اوقات خود را با وجود کسالت مزاج برای تجدید عظمت و عزت ایران و سعادت ملت مصروف می دارد. (آیت الله کاشانی 29/2/1330)
*هنگامی که مصدق در ایران به اصلاحات اساسی دست زد, ما به وحشت افتادیم. این مرد که من به خود می بالم که او را دوست خود بنامم مردی دموکرات بود. ما با انگلیسی ها همدست شدیم تا او را از میان برداریم. در این راه توفیق یافتیم ولی از آن روز دیگر در خاور میانه از ما به نیکنامی یاد نشد. ( ویلیام داگلاس قاضی دیوان عالی ایالات متحده)
*با کمال صراحت می گویم, افزایش عایدات نفت عراق مرهون تلاش و همت دکتر مصدق است. (صالح جبر, لیدر حزب ملی عراق 16 مه 1953)
*در کشوری که تهمت سیاسی رواج کامل دارد این مرد شرافت و عزت نفس خود را حفظ کرده است. دکتر مصدق مخالف هر گونه نفوذ بیگانه است. (مجله تایم, 18/2/1330)
*مصدق بزرگ ترین مرد سیاسی دنیا, نقطه تحولی در تاریخ ملل مسلمان خاورمیانه به وجود آورده است. مخالفین او را انگلیسی خواندند. روس ها او را نوکر امپریالیسم آمریکا لقب دادند. انگلیس ها او را کمونیست خواندند. ولی بالاخره معلوم شد که مصدق یک قهرمان ملی است و بدون پشتیبانی هیچ دولت بیگانه ای برای استقلال و آزادی وطن خود می کوشد. (ریوارول پاریس)
*دکتر مصدق پدر ملت ایران یکی از چهره های وطن پرستی است که منافع ملی کشور خود را بر همه چیز ترجیح می دهد. (روزنامه ی ابزرور 2/3/1330)
*وجود نحیف دکتر مصدق از کوه البرز استوارتر و از نفت آبادان آتشی تر و سوزان تر است. (مجله تایم 1951)
*دکتر مصدق استاد فن ملی شدن در شرق است. تمام رهبران نهضت های خاورمیانه در مکتب او درس خوانده اند. (موسسه مطبوعاتی دار الهلال مصر 17/7/1330)
*من شاگرد مکتب ضد استعماری مصدقم. در مکتب دکتر مصدق درس آموختم. (جمال عبدالناصر)
پاورقی ها
1-از گفته های مصدق بعد از بستری شدن در بیمارستان نجمیه به خاطر بیماری2-بعد از قبول پست والی گری شیرازحدود سال 12983- نطق در مجلس شورای ملی 10 اسفند 13234- نطق در مجلس شورای ملی 17 اسفند 13225-همان6- نطق در مجلس شورای ملی 7 آبان 13237- نطق در مجلس شورای ملی 28 آذر 13238- نطق در مجلس شورای ملی 21 بهمن 13239- نطق در مجلس شورای ملی23 مرداد132410- نطق در مجلس شورای ملی 6 تیر 132911- پیام رادیویی برای ملت ایران 16 تیر 133012-به نقل از مصدق.کتاب موازنه ی منفی ص 9113- در دادگاه بعد از کودتا14-آخرین تقریرات دکتر مصدق

0 Comments:

Post a Comment

<< Home